|
سبک زندگی در گام دوم انقلاب اسلامی؛ جلسه سوم موسیقی فقط غنا نیست/ انحصار موسیقی در طرب، خیانت به این هنر است/ این هنر در نظر حکمای اسلامی شاخهای از حکمت نظری است/ پاسخ به اظهارات غیرمنصفانه دکتر الهی قمشهای درباره نسبت فقها و موسیقی مؤمن بايد اهل شادي باشد، اما شادي چيست؟ آيا شادي يعني موسيقيهاي لهو و لعبي نواختن براي نشاط دروني و براي زندگي بهتر؟! حداقلْ تجربه تاريخي چنين چيزي را نشان نميدهد. حجت الاسلام و المسلمين دکتر احمد حسين شريفي، استاد حوزه و دانشگاه، عضو هيئت علمي و استاد تمام گروه فلسفه مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، نويسنده و پژوهشگر علوم انسانی و اسلامی است. از ايشان تاکنون 29 کتاب منتشر شده است که از آن جمله ميتوان کتابهاي «سبک زندگي اسلامي ايراني»، «؛آيين زندگي (اخلاق کاربردي)»، «جنگ نرم»، «موج فتنه»، «درآمدي بر عرفان حقيقي و عرفان هاي کاذب» و «دانشنامه اخلاق کاربردي» در پنج جلد را ذکر کرد.
متن پيش رو، قسمت سوم از سلسله جلسات دهه اول ماه مبارک رمضان 1440 مصادف با ارديبشهت 1389 است که در حسينيه الغدير قم با عنوان «سبک زندگي و هنرهاي بيکلام انتقال پيام» ارائه شده و در نهايت توسط دفتر فرهنگي 57 تهيه و تنظيم شده است:
بسم الله الرحمن الرحيم اشارهاي به مسأله هنر از ديدگاه اسلام کرده بوديم. بيان کرديم که يکي از ابعاد وجودي انسان، بعد هنري اوست. هنر تجلي احساسات تجربه شده افراد در قالبهاي مختلف است که به منظور تأثيرگذاري و انتقال پيام صورت ميگيرد.
هنر، داراي دو بعد دانشي و مهارتي است و از هر دو نظر، وابسته به فرهنگ و مباني فکري و جهانبيني و ايدئولوژي هنرمند است و به همين دليل گفتيم که «هنر براي هنر» که در ساليان اخير مطرح شده، سخن بي معنايي است. چون هنر، يک فعل اختياري و ارادي است و حتماً هدفمند و مبتني و متکي بر بينشها و گرايشهاست و اثر هنري متأثر از آن گرايشهاست و انعکاس يافته باورها و ارزشهاي شخص هنرمند است.
درباره هنرهاي اصلي نيز اشاره کرديم که در مجموع، اغلب از سنخ هنرهاي بيکلام انتقال پيام هستند؛ مانند موسيقي و معماري که اثرگذاري آنها در مقايسه با هنرهاي ديگر، موثرتر است و پيام را غيرمستقيم و البته مؤثرتر انتقال ميدهند.
رابطه اسلام و هنر همچنين به رابطه اسلام و هنر اشاره شد و به خصوص جملهاي که اخيراً از دکتر حسين الهي قمشهاي در فضاي مجازي مطرح شده که نسبتي به اسلام و فقهاي اسلام دادند که تفصيل آن به اين جلسه موکول شد. عين جمله ايشان چنين است که ميگويد: «فقه اسلامي از ابتدا دچار مشکلي شده است و راهي را پيموده و فتواهايي داده است که هم بر خلاف فطرت، هم بر خلاف عقل و حتي بر خلاف سنت و قرآن است ... مثلاً ميگويند موسيقي در اسلام حرام است! اينها حرام کردهاند، صد هزار تا ساز شکستند، صد هزار تا آدم را به صلابه کشيدند محدود کردند و نگذاشتند رشد بکنند.
واقعيت اين است که اينها ظلم کردهاند و ما نميتوانيم انکار کنيم که موسيقي حرام بوده است. تقريباً تمام فقهايي که تا قبل از انقلاب من ديدم به غير از صوفيه، همه گفتند ساز مطلقا حرام است. فقط صداست که ميتواند حلال باشد و اگر غناء باشد حرام است ... درباره غناء هم چيزهاي عجيب و غريبي گفتهاند که صوتي که مناسب مجلس لهو و لعب باشد يا مطرب باشد! موسيقي را اصلاً براي طربش ميزنند براي گريه و زاري که نميزنند!»
در اين رابطه بايد گفت: اولاً، اگر بخواهيم اسلام را مخالف هنر به معناي عام بدانيم، يک ظلم فاحش به اسلام است. اسلام تنها ديني است که يکي از ابعاد اعجاز آن، بعد هنري است. اسلام با زبان هنر ميگويد من از ناحيه خدا هستم و آن فصاحت و بلاغت و ادبيات است. اگر اين ادبيات بشري است، پس مانند آن را بياوريد. قرآن تصريح ميکند اين کتاب، هنري خدايي است.
ثانياً، شکلگيري آثار هنري شگفتانگيزي که اعجاب هنرشناسان دنيا را برانگيخته، توسط فيلسوفان و فقيهان و متکلمان برجسته اسلامي خود گواه آن است که اسلام هنرستيز و هنرسوز نبوده است. نمونه آن، هنرهاي تجسمي و معماري شيخ بهائي(ره) است که زبانزد جهانيان است. در حوزه موسيقي، مهمترين کتاب مربوط به ابونصر فارابي فيلسوف بزرگ شيعي است که «الموسيقي الکبير» نام دارد.
همچنين ابن سينا درباره موسيقي سخنان فراواني دارد. آيا هيچکدام از اينان فقيه و اسلامشناس نبودند؟ بزرگترين هنرهاي اسلامي مانند معماري و موسيقي و ادبيات و هنرهاي نمايشي توسط انديشمندان اسلامي شکل گرفته است.
ثالثاً، گويا ايشان موسيقي را منحصر در غناء ميداند! در حالي که غناء يکي از انواع موسيقي است. غناء تحريک ابعاد حيواني انسان است؛ در حالي که هنر و موسيقي زائيده نفس و جان و عقل انسان است. بلکه غناء، انحرافي در موسيقي تلقي ميشود و فقهاي اسلامي هيچکدام غناء را با موسيقي يکي ندانستهاند. اگر غناء را حرام کردند، براي بقاي انسانيت و عقلانيت است تا حيوانيت و ابعاد خاکي انسان حاکم نباشد. در اين باره بيشتر سخن خواهيم گفت.
رابعاً، اينکه ايشان ميگويد «صد هزار ساز شکستند و صد هزار آدم را به صلابه کشيدند»، خدمت ايشان عرض ميکنيم؛ صدهزارتا آدم پيشکش، شما نام صد نفر را در تاريخ 1400 سالة اسلام ذکر کنيد که به جرم هنرمند بودن و موسيقيدان بودن به صلابه کشيده شده باشند! اصلاً صدتا هم پيشکش شما؛ نام ده نفر را در طول اين چهارده قرن ذکر کنيد؛ باز هم ده نفر پيشکش شما، تلاش کنيد و تحقيق کنيد و فقط نام يک نفر را در تاريخ اسلام ذکر کنيد که فقيهان شيعي به جرم هنرمندي و موسيقيداني، فتوا به قتلش داده باشند و به دار کشيده باشند! چرا بدون سند و مدرک سخن ميگوييد؟!
خامساً، برخلاف تصور آقاي قمشهاي، موسيقي را فقط براي طرب و خوشي و لهو و لعب نميزنند. اين امر خلاف فلسفه موسيقي و طراحان و بنيانگذارن دانش موسيقي در جهان بوده و هست. چه کسي گفته موسيقي را فقط براي طربش ميزنند؟! اين حرف نشانگر عدم درک درست از موسيقي است. در ادامه در اين باره توضيحات بيشتري خواهم داد.
چیستی موسیقی واژه «موسيقي» يا «موسيقيا» يک واژه يوناني است. در انگليسي نيز واژه «موزيک» به کار رفته است و در فارسي واژه خنيا و رامشگري استفاده شده است. «خُنيا» از «خونياک» گرفته شده و لغتشناسان ميگويند اين واژه از زبان اوستايي و واژه «هونَواک» گرفته شده است. «هو» يعني نيک و خوش، «نواک» هم يعني نوا. «هونواک» يعني نواي خوش.
بنابراين معناي «خنيا» و «هونواک» به معناي نواي خوش است. برخي اسامي ترکيبي فارسي مانند «هومن» [مرکب از هو و من يا مان به معناي روح و سرشت] به معني روحخوب، نيکانديش و پاکسرشت، و يا نام برخي خانمها «هونيا» به معني نيايخوب و پاکنژاد و نيکوتبار است.
موسیقی از نگاه فیلسوفان اما موسيقي در اصطلاح نيز معاني مختلفي دارد. ابونصر فارابي ميفرمايد: «موسيقي عبارت است از علم و شناخت صداها و لحنها و آهنگها. چگونگي ترکيب الحان و صداها به منظور تأثيرگذاري نافذتر و رساتر».[1]
ابنسينا موسيقي را از شُعب علم رياضي ميداند و معتقد است علمي است درباره چگونگي نغمهها از نظر ملايمت و سازگاري و چگونگي زمانهاي بين نغمهها. يعني موسيقيدان کسي است که ميداند هر نغمهاي با نغمه ديگر چقدر فاصله داشته باشد. هم تناسب لحنها و آهنگها را و هم چگونگي زمانهاي بين نغمهها را ميشناسد.
در مجموعه «رسائل اخوان الصفا» نيز تعريفي آمده است. لازم به ذکر است که بسياري از مورخان اسلامي ميگويند اين افراد، فيلسوفان شيعي بودند، اما به دليل فضاي مسموم عليه تفکر شيعي، تصميم گرفتند نام خود را آشکار نکنند. خود را «اخوان الصفا و خلّان الوفاء»[2] ناميدند. مجموعه رسائل و نامهها و مقالات ايشان تحت عنوان «مجموعه رسائل اخوان الصفا» منتشر شده است. تعريفي که اينان از موسيقي ارائه ميدهند جالب است. ميگويند: «موسيقي عبارت است از مهارت تأليف، سازگاري و هماهنگي نسبتها و تناسبهاي ميان الحان و صداها» که هم بعد جسماني دارد و هم بعد روحاني. و در ادامه آمده است: «مخاطب موسيقي روحها، جانها، انديشهها و عواطف مخاطبين و مستمعين است». يعني موسيقي را يک موسيقيدان مينوازد يا آهنگي را متناسب و هماهنگ بيان ميکند، تا روح و جان مستمع را مخاطب قرار دهد. و او را به سمت اهداف متعالي انسان دگرگون کند.
موسیقی شاخهای از حکمت عملی لازم است بدانيم که فيلسوفان، علم حقيقي را به دو شاخته حکمت عملي و نظري تقسيم ميکنند. حکمت عملي را به اخلاق، تدبير منزل و سياست يا مديريت جامعه تقسيم ميکنند. حکمت نظري را نيز به سه شاخه طبيعيات (مانند شيمي و فيزيک و زيست)، رياضيات و الهيات تقسيم ميکنند. رياضيات را نيز به چهار شاخه تقسيم ميکردند: هندسه، حساب، موسيقي و علم هيئت و نجوم. بنابراين موسيقي را جزو دانش رياضي و حکمت نظري محسوب ميکردند. موسيقي را ابداع حکميان و فيلسوفان و فرزانگان ميدانستند.
فیثاغورث مبدع موسیقی مبدع دانش موسيقي، همان رياضيدان بزرگي است که اغلب ماها از دوران دبستان و راهنمايي ميشناسيم: «فيثاغورث». اغلب فيلسوفان ميگويدند مبدع موسيقي اوست. حتي برخي از محققان اسلامي، فيثاغورث را در زمره پيامبران شمرده اند؛ مانند ابنترکه که ميگويد فيثاغورث همان شيث نبي(ع) است؛[3] حال اين سخن تا چه اندازه درست باشد، در مقام قضاوت نيستيم. اما دستکم ميتوان گفت فيثاغورث، يکي از عارفان بزرگ بوده است. ملاصدرا در سه مورد تصريح ميکند که «مبدع دانش موسيقي فيثاغورث است».[4] وي تصريح ميکند: «فيثاغورث جزو معدود فيلسوفاني است که توانسته صداي افلاک را بشنود و با نفوس افلاک ارتباط برقرار کند». البته در اين جمله ملاصدرا مناقشه است و فيلسوفان معاصر اساساً چيزي به نام افلاک و نفوس فلکي را قبول ندارند.
اما فيثاغورث مدعي است من توانستم با افلاک ارتباط بگيرم و موسيقيها و صداهاي عجيب آنان را بشنوم. متوجه شدم که چه علوم و معارفي را با صدا و آهنگ منتقل ميکنند. او آن صداها را گرفته و در قالب بشري و موسيقي، ابزارهايي را توليد کرد و در کلاسهاي عرفاني و معرفت فلسفي موسيقي مينواخت. گفته شده که براي شاگردان درجه يک خود اصلاً سخن نميگفت، بلکه فقط موسيقي مينواخت و معارف الهي و معنوي را منتقل ميکرد. حالا تا چه اندازه اين سخنان درست باشد يا نه، جاي بحث دارد.
غرض آنکه بنيانگذار موسيقي فيثاغورث بود و همه اذعان دارند که به هيچ عنوان لهو و لعب در زندگي او راه نداشت و حتي تحصيل و شنيدن آهنگهاي طربانگيز را حرام کرده بود. تحليل وي اين بود که موسيقي ابزاري براي تزکيه روح و تقويت عقلانيت است و براي همين منظور آن را ابداع کردهام. معتقد بود که بر کل عالم آفرينش، نظم و انتظامي حاکم است و ما اگر ميخواهيم با اين نظم همراهي کنيم، بايد نظم دروني داشته باشيم. نبايد شهوت و غضب بر ما غلبه کند. بلکه بايد عقلانيت بر ما حاکم باشد و موسيقي براي حاکميت عقل و نظم توليد شده است تا با نظام کيهاني هماهنگ باشيم و بتوانيم حقايق عالم را درک کنيم و بفهميم. اين خلاصه سخن قيثاغورث است.
کاربردهای موسیقی «اخوان الصفا» نيز معتقد بودند که مبدع موسيقي، حکيمان الهي هستند. اين سخنان براي آن بود که ميديدند که چه الواط و لا اباليگراني خود را موسيقيدان ميدانند و چه خيانتهايي به اين دانش شده است. و امروز کساني به نام عرفانشناس و فيلسوف و هنرشناس پيدا ميشوند و ميگويند مگر موسيقي را براي غير از لهو و لعب ميخواهند!!
سخن حکيمان و فيلسوفان براي همين بود که هر کسي نتواند داعيه موسيقي و موسيقيداني داشته باشد. ميگفتند: «مبدع موسيقي حکيمان الهياند و آن را در عبادتگاهها به هنگام دعا، تضرع و گريه استفاده ميکردند. آن را وسيلهاي براي رقت قلب، خضوع نفس، انقياد در برابر اوامر و نواهي الهي، براي توبه به درگاه الهي، بازگشت به خدا استفاده ميکردند»[5] و بعد به انواع موسيقي اشاره ميکنند؛ موسيقي محزون، موسيقي مُشَجِّع؛ موسيقياي که اشک چشمها را در بياورد و روحها را تلطيف کند و به خدا نزديک گرداند. موسيقي براي تحريک سربازان در جنگ و دفاع و يا حتي موسيقيِ درماني که اخوان الصفا به تفصيل درباره آن سخن ميگويند.
حتي موسيقي براي آسان کردن کارهاي سخت مانند بنايي، باربري، کوهکني، مرکب داري و... ابداع شد. يا موسيقي براي رام کردن حيوانات ابداع و استفاده شد که مثلاً شتر بتواند بار بيشتري ببرد. گوسفند و گاو بتوانند شير بيشتري بدهند. بنده به خاطر دارم در زمان کودکي در روستاي خودمان، براي شيردوشي بايد گوش گوساله را ميگرفتيم و يا او را به نحوي کنترل ميکرديم تا مادرانمان بتوانند شير گاوها را بدوشند؛ در عين حال، وقتي گوساله خود را ميديدند بيقرار شده و چون آرامش نداشتند، طبيعتاً شير مناسبي را هم نميدادند؛ نواهايي خوانده ميشد که گاو و حتي گوسالة او آرام ميشدند و به راحتي شير آن را ميگرفتند. يا براي فرزندان که نميخوابيدند يا به فراق و جدايي از مادر دچار بودند، براي آرام کردن و خواباندن آنها، آهنگهايي توليد کردند. که تمامي اين نواها و آواهايي که اکنون هم ميشنويد، برگرفته از همان موسيقيهايي است که با همين اهداف توليد شده است.
سخن ابن سینا در موسیقی بنابراين موسيقي را حکيمان و فيلسوفاني مانند فيثاغورث، ارسطو، افلاطون، فارابي، ابنسينا،اخوان الصفا، ملاصدرا و... ابداع کردند و از آن دفاع کردند. ابنسينا در کتاب «اشارت و تنبيهات» خود که يکي از مشهورترين کتابهاي فلسفه اسلامي است، در نَمَط نهم به عنوان «في مقامات العارفين» که بُعد عرفاني ابنسينا را نشان ميدهد و امثال علامه حسن زاده آملي آن را تدريس و شرح دادهاند، ميگويد: «انسان سالک براي رام کردن نفس، نيازمند رياضت است».[6] اما راههاي رام کردن نفس و پيدايش نظم و آرامش دروني و زدودن آشفتگي دروني چيست؟
ابن سينا سه راه را بيان ميکند: «الاول: العباده المشفوعه بالفکر...و الثاني الالحان...و الثالث: نفس الکلام الواعظ»[7] اول: عبادت همراه با حضور قلب؛ دوم: آهنگ و آواي خوش و مناسب با معاني روحاني که بتوان سخني که با آن ادا ميشود، در قلب نفوذ داد. لذا سفارش شده که نماز خود را آهنگين بخوانيد. مانند مقام معظم رهبري که با ترتيل و آهنگين قرائت ميکنند. همچنين دعا را بايد آهنگين خواند. نه اينکه موسيقي جداگانه نواخته شود و ما دعا بخوانيم. خير؛ منظور اين است که کلام را با موسيقي و آهنگين بخوان چون توجه بيشتري ايجاد ميکند و راهي براي رياضت و کنترل نفس است. راه سوم: «نفس الکلام الواعظ من قائل زکي بعباره بليغه و نغمه رخيمه»؛[8] يعني سخن پندآموزي است که از گويندهاي پاک دل، با الفاظي شيوا، آهنگي دلنشين و نرم و قانع کننده و روشنگر. اين سه راهي است که ابنسينا براي نظم دروني و اصلاح نفس ذکر ميکنند. همين سخنان ابنسينا را ملاصدرا فيلسوف بزرگ اسلامي در دو کتاب خود عيناً تکرار ميکند.[9]
پس اساساً در نگاه فلاسفه و حکيمان، موسيقي هرگز به معناي طرب و لهو و لعب نيست. اين خيانت بزرگي است که در تاريخ و به خصوص چند سال اخير در جوامع ما نسبت به موسيقي مرتکب شدهاند. عدهاي بي فکر و بدون انتظام حتي ظاهري، امروز براي جوان و نوجوان ما موسيقي مينوازند و ميراثدار فيثاغورثها و فارابيها و ابنسيناها شدهاند و اين ظلمي بزرگ به موسيقي است؛ و اکنون شخصي به نام عارف و شارح عارفان و حافظ و مولوي بگويد «موسيقي را براي لهو و لعبش ميزنند» و نفت بر اين آتش بريزد. اين مظلوميت فلسفه اسلامي و بلکه انديشه اسلامي است.
موسیقی و غناء از نگاه فقیهان اگر ما به کتابهاي فقهي نظري بيندازيم، خواهيم ديد که همه فقيهان، درباره موسيقي لهوي و غناء موضعگيري کردهاند. کتابهايي هم تدوين شده است که همه رسائل جداگانهاي که فقهاي شيعه در طول تاريخ درباره غناء و موسيقي نوشتهاند را گردآوري کردهاند. نگاه فقها بيشتر ناظر به بحث غناء بوده است، نه موسيقي. اساساً فقيهاني مانند فيض کاشاني(ره) و شيخ بهاء(ره) و برخي ديگر از علما و بلکه عارفان، موسيقيدان بودهاند ولي غناء را حرام ميدانستهاند.
غناء از نظر مفهومي، اخص از موسيقي است. غناء نوعي موسيقي است که به هدف خارج شدن انسان از انسانيت و عقلانيت و غلبه روح حيواني توليد و نواخته ميشود. غناء به هدف زدودن نفس انساني و احياي نفس حيواني انسان نواخته ميشود. غناء براي زدودن فطرت الهي و احياي طبيعت لجني، گِلي و خاکي انسان است. لذا فقها بالاتفاق ميگويند هر آنچه انسان را به حيوانيت سوق دهد، ناشايست و بعضاً حرام است. مانند آن نوع موسيقي که شهوت و بيعقلي بر آن حاکم است و خبري از معنويت ندارد. در غير اين مورد، يا احتياط است يا کراهت. البته هيچ فقيهي به موسيقي تشويق نميکند. مقام معظم رهبري نيز مکرر فرمودهاند سياست جمهوري اسلامي، ترويج موسيقي نيست، اما هدايت، جهتدهي، کنترل گرايش موسيقايي جامعه و همچنين جلوگيري از موسيقي لهوي حتماً از رسالتهاي فرهنگي نظام جمهوري اسلامي هست.
اگر فتوايي به حرمت داده شده است؛ به هدف دفاع از انسانيت و عقلانيت و معنويت است. براي اينکه انسان، انسان بماند، ميگويند دنبال غناء نرو. اگر هم کسي رفت، هيچ فقيهي نگفته او را به صُلابه بکشيد و به قتل برسانيد! البته حاکم اسلامي حق ندارد، مردم را جهنمي کند. در همين بيانيه گام دوم رهبر معظم انقلاب در بحث اخلاق و معنويت ميفرمايند: «حکومت ها...اجازه ندهند که جهنميها مردم را با زور و فريب جهنمي کنند». لذا هيچ کس نبايد اين نوع موسيقي و نوازندگي را ترويج کند.
غناء و موسیقی در روایات اکنون لازم است قدري در روايات دقت کنيم و ببنيم غناء و موسيقي لهوي با تعريفي که گفته شد، چرا حرام شده است؟ اين روايات ما را با نگاه اسلام درباره غناء و موسيقي بيشتر آشنا ميسازند. در اصول کافي بابي تحت عنوان «باب الغناء» برخي روايات را ذکر کرده است. در کتاب «وسائل الشيعه» نيز در «باب الغناء» رواياتي را ذکر کرده است. برخي از آنها را مرور ميکنيم.
امام صادق(ع) ميفرمايد: «الْغِنَاءُ مَجْلِسٌ لَا يَنْظُرُ اللَّهُ إِلَى أَهْلِه»[10] مجلس غنايي و مجلسي که موسيقيهاي لهو و لعبي در آن نواخته ميشود، خداوند به آن نظر نميکند.
همچنين پيامبراکرم(ص) فرموده است: «الْغِنَاءُ رُقْيَةُ الزِّنَا»[11]يعني غنا، نردبان و زمينهساز زناست. بررسيهاي جزئي هم نشان ميدهد که اکثر قريب به اتفاق خانوادههايي که به دليل خيانت يکي از زوجين از هم فرو ميپاشند، خانوادههاي اهل موسيقي غنائي هستند. اين خانوادهها در خانه، ماشين و مهمانيها و...، اهل موسيقيهاي لهو و لعب و غناء بودهاند. غناء، نردبان زناست و مرد يا زن خانواده را به اين مسأله آلوده ميکند. لذا اسلام، غناء را براي حفاظت از خانواده تحريم کرده است.
در روايت ديگر ميفرمايد: «مَنْ ضُرِبَ فِي بَيْتِهِ بَرْبَطٌ أَرْبَعِينَ يَوْماً سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِ شَيْطَاناً يُقَالُ لَهُ الْقَفَنْدَرُ فَلَا يُبْقِي عُضْواً مِنْ أَعْضَائِهِ إِلَّا قَعَدَ عَلَيْهِ فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ نُزِعَ مِنْهُ الْحَيَاءُ وَ لَمْ يُبَالِ مَا قَالَ وَ لَا مَا قِيلَ فِيهِ»[12] در خانهاي که غناء برقرار باشد و ابزار موسيقي لهو و لعبي به طور مستمر باشد و با آن انس بگيرند، خداوند شيطاني را بر آنها مسلط ميکند که «قَفَندر» نام دارد يعني از همه ابليسها و شياطين بدچهرهتر است. هيچ عضوي از اعضاي خانه نيست مگر آنکه شيطان بر او سوار ميشود. يعني عقل، روح، احساسات، هيجانات، داوريها، انتخابها و ... همگي شيطاني خواهند شد. در ادامه ميفرمايد: از آن خانه حياء ميرود و باکي ندارند که چه ميگويد و ديگران درباره آنها چه ميگويند. يعني بيتفاوت نسبت به خود و خانواده و نحوه پوشش و ارتباط با محرم و نامحرم و... يک بيغيرتي کامل با ولايت شيطان اتفاق ميافتد.
بي غيرتي و بيعفتي يکي از دکترينهاي جنگ نرم است و يکي از راهبردهاي اصلي جنگ نرم، راهبرد عفتسوزي و عفتستيزي و حياءستيزي است و به يقين يکي از ابزارهاي آن، موسيقيهاي لهو و لعبي است.
در روايت ديگر امام صادق(ع) مي فرمايد: «اسْتِمَاعُ الْغِنَاءِ وَ اللَّهْوِ يُنْبِتُ النِّفَاقَ فِي الْقَلْبِ كَمَا يُنْبِتُ الْمَاءُ الزَّرْعَ»[13] غناء، نفاق را در دل ميروياند همچنان که آب، کشت و زراعت را ميروياند. گوش دادن به موسيقيهاي لهو و لعبي نيز آرام آرام، نفاق را در دل رشد ميدهد.
همچنين ميفرمايد: « بَيْتُ الْغِنَاءِ لَا تُؤْمَنُ فِيهِ الْفَجِيعَةُ وَ لَا تُجَابُ فِيهِ الدَّعْوَةُ وَ لَا يَدْخُلُهُ الْمَلَكُ»[14]؛ خانهاي که اهل غناء باشد، از مصيبتها و بدبختيها در امان نيست و دعا در اين خانه مستجاب نميشود و ملائکه وارد آن خانه نميشوند.
در روزهاي اخير به مناسبت هفته معلم و به اسم شادي و نشاط صبحگاهي، موسيقي يکي از خوانندگان مبتذل در تعدادي از مدارس ابتدايي پخش شد! و ديديد که رقص و آواز و حرکات عجيب و غريب بچهها و دانشآموزان و حتي برخي معلمان و بزرگترها را که به اسم شادي، به کجا رسيد. ما مخالف شادي نيستيم. خدا لعنت کند کسي را که مخالف شادي باشد. آن کس که مخالف شادي باشد، نه انسانيت را فهميده نه اسلام را فهميده است. بنده مفصل در بحث شادي در اسلام در کتاب «دانشنامه اخلاق کاربردي»[15] بحث کردهام. در روايت آمده مؤمني نيست مگر آنکه اهل شادي و نشاط است.[16] ميفرمايد: «مؤمن، خوش برخورد و بذلهگوست و منافق اخمو و خشم جو.»[17] اما شادي حقيقي چيست و اساسا شادي و نشاط به چه قيمتي؟ تصريح فرمودهاند که مبادا از راه گناه، بخواهيد اسباب خنده و شادي خود و ديگران را فراهم کنيد.[18] شادي به قيمت تمسخر و بي مبالاتي در روابط محرم و نامحرم و رقص و شهوت، چه ارزشي دارد؟
بله، مؤمن بايد اهل شادي باشد، اما شادي چيست؟ آيا شادي يعني موسيقيهاي لهو و لعبي نواختن براي نشاط دروني و براي زندگي بهتر؟! حداقلْ تجربه تاريخي چنين چيزي را نشان نميدهد. زندگي همين نوازندگاني که در مجالس لهو و لعب استفاده ميشوند، بالعين مقابل چشمان ماست. آيا اين نوع موسيقي يک نفر را درست تربيت کرده است! يک فيثاغورث و ابن سينا پديد آورده است؟ اغلب بيبند و بار و بيخانمان اند! آيا چنين افراد بيهويت و بيخانمان و بياصالتي ميتوانند الگوي کودکان و نوجوانان و جوانان ما باشند؟ کودکان و نوجوانان معصوم ما چه گناهي کردهاند که به اسم شادي، بايد در مدارس جمهوري اسلامي، آنان را مجبور به گوش دادن به چنين موسيقيهاي حيواني و ويرانگري کرد؟
[2] . جمعيت سري فلسفي و عرفاني که در سده 4 هـ . ق در بصره و بغداد توسط ايرانيان تشکيل شد و دائره المعارف «رسائل اخوان الصفا و خلّان الوفا» را نوشتند. مسلک ايشان اين بود که ميان شريعت اسلامي و فلسه يوناني تضادي وجود ندارد و هدفشان ترويج صلح و صفا بين مردم و رفع اختلاف فکري و مذهبي از طريق گسترش حکومت عقل و تلفيق فلسفه و مذهب بوده است. [3] ؟؟؟ [4] . اسفار ج 6، ص425؛ ج8 ص176 – شرح هدايه الاثيريه، ص220. [5] ؟؟؟ [6] . اشارات و تنبيهات، نمط نهم، فصل هشتم، ص446 – 447. [7] . اشارات و تنبيهات، ج 3، ص380. [8] . تنبيهات و اشارات، ج3، ص380. [9] . ر.ک: ايقاظ النائمن ص55 و 56 ـ کسر الاصنام الجاهليه، ص37 و 38. [10] . الكافي، ج6 ، ص433. [11] . مستدركالوسائل، ج13 ، ص214 ـ بحارالأنوار، ج76، ص247. [12] . الکافي، ج6، ص434. [13] . الكافي، ج6 ، ص434. [14] . الكافي، ج6 ، ص433. [15] . دانشنامه اخلاق کاربردي، جلد3(اخلاق فراغت و گردشگري)، فصل چهارم: اخلاق شادي و نشاط، ص160 – 187. [16] . الكافي، ج2 ، ص663: «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ فِيهِ دُعَابَةٌ قُلْتُ وَ مَا الدُّعَابَةُ قَالَ الْمِزَاحُ». [17] . بحارالأنوار، ج74، ص155: «الْمُؤْمِنُ دَعِبٌ لَعِبٌ وَ الْمُنَافِقُ قَطِبٌ وَ غَضِبٌ». [18] . بحارالأنوار، ج75 ، ص159: «إِيَّاكَ وَ الِابْتِهَاجَ بِالذَّنْبِ فَإِنَّ الِابْتِهَاجَ بِهِ أَعْظَمُ مِنْ رُكُوبِهِ».
نظرات بینندگان این خبر فاقد نظر می باشد نظر شما
طراحی سایت حرفه ای توسط پرتال aryanic
|
تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به موسسه هویت و مهدویت مشگین شهر است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است. ((طراح : صفری ))
|